تنها امید زندگیم لیلیاتنها امید زندگیم لیلیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

lilia my little angel

ماجراهای من و مامانی

1390/8/11 14:41
نویسنده : خورشید
3,061 بازدید
اشتراک گذاری

امروز از صبح کله سحر این مامان خورشید منو اذیت کرد منم کلی امروز ببخلاق شدم حالا بگم واستون که از صبح که من بیدال شدم جی جی بخولم شروع کرد به عسک گرفتن اخه مسابقه فرشته های سال نود توی نی نی سایت این مامانمم هر روز منو یه شلکی دلست میکنه که ازم عسک بگیره........لیلیای بازیگوش

این از ساعت 7 صبحفرشته کوچولوفرشته منفرشته کوچولوفرشته کوچولو

بعدش مامانی تلمو از سرم برداشت منو خوابوند که یهویی من چشمامو باز کردمفرشته کوچولو

 اما مامانی دوبارههههه زرنگی کرد و لالایی خوند منم دوباره لالا کردم

فرشته کوچولو

بعدش ظهر مامانی منو داد به مامان میتا و رفت پیش دتکر وقتی اومد یه عالمه منو بغل کرد بوسم کرد باهام بازی کرد اما نمی دونم چرا من ببخلاق شده بود تا این که بابا جون از سر کار اومد بعدش اومد منو از بغل مامانی گرفت ه باهام بازی کنه همینطور که داشت باهام بازی می کردم من موهاشو گرفتم و ددددددددد بکش یهویی باباجون بیچاره دادش رفت هوا منم ترسیدمو .........

اولش این شکلی شدم

فرشته کوچولو با بابابزرگ

بعدشم این شکلی شدم

فرشته کوچولو با بابابزرگ

بیچاره بابابزلگ هر کالی که کرد من ساکت نشدم تا مامانی بغلم کردو بهم جی جی داد و پوشکم عوض کرد تا باهام بازی کنه   اما چشمتون روز بد نبینه من ددیگه ببخلاق شده بودم مامان میتا هم که رفته بود

خرید حالا مامانم اومدو اسباب بازیامو اورودد

اول اینو بهم داد

لیلیای بازیگوشلیلیا بازیگوش

منم اول نگاش کردم بعدم خوردمش این طوری

لیلیای بازیگوش

بعد مامانی یکی دیگه داد اما.......

لیلیا کوچولو

بازم خوردمششششششششش

لیلیا کوچولو

ذیگه مامانی عصبانی شد گفت اخه فسقل اینقد اینارو نکن تو دهنت مریض میشی تازه یکم که می خوردمشون دیگه دوستشون نداشتمو گریه می کردم مامانیم مجبور بود یکی دیگه بهم بده

بعد نوبت این بود....

مامان اگه ندیش دستمووووو می خورمااااااااا اینجوریییی

لیلیا کوچولولیلیا بازیگوش

دستت درد نکنه مامان جون خوشمزس

اما به هر حال بازم من گریه کردم و تماما اسباب بازیامم تف خالی شده بود خلاصه مامان منو گذاشت رو پاش تکونم داد تا لالا کنم اما.....

لیلیا کوچولولیلیای بازیگوشلیلیای بازیگوش

نه مامانی هر کاری کرد من بازم عروسکارو با حرص می کردم تو دهنم بعدم گریههه و گریههه

تا اینکه مامانم مچ بندمو بر داشتو هی فشارش داد اخه صداش خیلی با مزس بیچاره اینقدر فشارش داد انگوشتاش له شدن

لیلیای بازیگوشلیلیای بازیگوش

نمییییییی خوامممممممممممم اااااااااااااااااااااااا

لیلیای بازیگوش

خلاصههههههههههه مامانی یهم یادش افتاد من چقدر پتو بازی دوست دارم درضمن در تمام این مراحل من پستونکمو نمی خوردم که لالا کنم هههههههههههه

لیلیای بازیگوش

به هر حال پتو بازیم مال چند دقیقه بودو من دوباره گریه کردم تا این که مامانم دست به دامن تلفن قصه گوی خاله ستاره شد و نجاتتتتتت پیدا کرد

لیلیای بازیگوشلیلیای بازیگوش

و در اخر من پستونکمو خوردمو لالا کردممممم البته که این فقط 2 یا 3 ساعت از روز منو مامانی بود که من واستون تعریف کردم

لیلیای بازیگوش

ولللللللللللی حالا من واسم جایه تعجبه این مامان خورشید که اینفد همش چیلیک چیلیک ازم عسک میگیره چرا نرفت عکاس بشهههههههه؟؟؟

لیلیای بازیگوش

 

 

 




پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

پرگل
11 آبان 90 14:21
الهی خله دورت بگرده...جیگرمممممم

نخواب بابا ولش کن...همش بیدار باش...یعنی چی...چه معنی داره تو بخوابی و مامان استراحت کنه....گوش به خاله ستاره هم نده...باشه؟؟؟!!!
افرین...


اخه خالههههههههههههههههه جووونم مامانم مرد از بس نخوابید بوسسسسس
amme khanoom
12 آبان 90 7:26
Khorshid joonam ma ke inja delemoon rafffttttttttttt...merci ke kolli akse jadid gozashti azizammmm.....
مهسان(مامان رادین)
14 آبان 90 23:07
وبلاگ زیبایی دارین
خیلی لذت بردم از خوندنش
آفرین به شما مامان پر انرژی
خدا دختر نازتون را برای شما حفظ کنه


مرسی مامان رادین جونم
سحر
1 اردیبهشت 91 1:15
ای جانم....کوچولوی ناز و خوردنی