ماجراهای من و مامانی
امروز از صبح کله سحر این مامان خورشید منو اذیت کرد منم کلی امروز ببخلاق شدم حالا بگم واستون که از صبح که من بیدال شدم جی جی بخولم شروع کرد به عسک گرفتن اخه مسابقه فرشته های سال نود توی نی نی سایت این مامانمم هر روز منو یه شلکی دلست میکنه که ازم عسک بگیره........
این از ساعت 7 صبح
بعدش مامانی تلمو از سرم برداشت منو خوابوند که یهویی من چشمامو باز کردم
اما مامانی دوبارههههه زرنگی کرد و لالایی خوند منم دوباره لالا کردم
بعدش ظهر مامانی منو داد به مامان میتا و رفت پیش دتکر وقتی اومد یه عالمه منو بغل کرد بوسم کرد باهام بازی کرد اما نمی دونم چرا من ببخلاق شده بود تا این که بابا جون از سر کار اومد بعدش اومد منو از بغل مامانی گرفت ه باهام بازی کنه همینطور که داشت باهام بازی می کردم من موهاشو گرفتم و ددددددددد بکش یهویی باباجون بیچاره دادش رفت هوا منم ترسیدمو .........
اولش این شکلی شدم
بعدشم این شکلی شدم
بیچاره بابابزلگ هر کالی که کرد من ساکت نشدم تا مامانی بغلم کردو بهم جی جی داد و پوشکم عوض کرد تا باهام بازی کنه اما چشمتون روز بد نبینه من ددیگه ببخلاق شده بودم مامان میتا هم که رفته بود
خرید حالا مامانم اومدو اسباب بازیامو اورودد
اول اینو بهم داد
منم اول نگاش کردم بعدم خوردمش این طوری
بعد مامانی یکی دیگه داد اما.......
بازم خوردمششششششششش
ذیگه مامانی عصبانی شد گفت اخه فسقل اینقد اینارو نکن تو دهنت مریض میشی تازه یکم که می خوردمشون دیگه دوستشون نداشتمو گریه می کردم مامانیم مجبور بود یکی دیگه بهم بده
بعد نوبت این بود....
مامان اگه ندیش دستمووووو می خورمااااااااا اینجوریییی
دستت درد نکنه مامان جون خوشمزس
اما به هر حال بازم من گریه کردم و تماما اسباب بازیامم تف خالی شده بود خلاصه مامان منو گذاشت رو پاش تکونم داد تا لالا کنم اما.....
نه مامانی هر کاری کرد من بازم عروسکارو با حرص می کردم تو دهنم بعدم گریههه و گریههه
تا اینکه مامانم مچ بندمو بر داشتو هی فشارش داد اخه صداش خیلی با مزس بیچاره اینقدر فشارش داد انگوشتاش له شدن
نمییییییی خوامممممممممممم اااااااااااااااااااااااا
خلاصههههههههههه مامانی یهم یادش افتاد من چقدر پتو بازی دوست دارم درضمن در تمام این مراحل من پستونکمو نمی خوردم که لالا کنم هههههههههههه
به هر حال پتو بازیم مال چند دقیقه بودو من دوباره گریه کردم تا این که مامانم دست به دامن تلفن قصه گوی خاله ستاره شد و نجاتتتتتت پیدا کرد
و در اخر من پستونکمو خوردمو لالا کردممممم البته که این فقط 2 یا 3 ساعت از روز منو مامانی بود که من واستون تعریف کردم
ولللللللللللی حالا من واسم جایه تعجبه این مامان خورشید که اینفد همش چیلیک چیلیک ازم عسک میگیره چرا نرفت عکاس بشهههههههه؟؟؟